بر درت افتاده‌ام خوار و حقير

شاعر : فخرالدين عراقي

از کرم، افتاده‌اي را دست گيربر درت افتاده‌ام خوار و حقير
تا شود درد دلم درمان پذيردردمندم، بر من مسکين نگر
کالبد را کي بود از جان گزير؟از تو نگريزد دل من يک زمان
داد جاي مادرم صد گونه شيردايه‌ي لطفت مرا در بر گرفت
از دل و جانم برآيد صد نفيرچون نيابم بوي مهرت يک نفس
در کف هجرت کنون مانده است اسيردل، که با وصلت چنان خو کرده بود
کشته‌اي را بار ديگر کشته گيرباز هجرت قصد جانم مي‌کند